آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
شعر
شعر
شادی اگر اینگونه، بسوزان جگرم را اصلاً بشِکن کنج قفس بال و پرم را
صد بار پریشانی من دیدی و صد حیف یکبار نشد تا که بگیری خبرم را
یک عمر برای تو غزل گفتم و گفتم افسوس نخواندیّ و ندیدی هنرم را
در سینه بسی پیرم و فرسوده و بیجان در چهره مبین چهرهی همچون پسرم را
وقتی که تو در خاطر من حک شدی، آخر فرقی نکند روی تو بندم نظرم را
فردا اگر ای دوست! قرار است نباشی یا رب! کمکم کن که نبینم سحرم را...
|
|||
![]() |